سراب ساز سودا ستیز

سراب می سازم و سودا می ستیزم

جایی همین نزدیکی: پیرزن سرزمین من 1

پیرزن روی تخت بیمارستان، ساکت و غمگین دراز کشیده است. بچه ها و نوه ها قربان صدقه اش می روند اما پیرزن انگار در عالم دیگری به سر می برد. پزشک معالج 3 سال پیش بیماری پیرزن را سرطان سینه تشخیص داده و امید داده است که با برداشتن سینه و انجام مدت کوتاهی شیمی درمانی مشکل به کل برطرف می شود. اما همسر پیرزن با جراحی مخالفت کرده و گفته سینه های همسرش را خیلی دوست دارد و نمی خواهد آنها را از دست بدهد. حالا سرطان تمام بدن پیرزن را گرفته و احتمالا او فقط چند روز دیگر زنده است.

کمی آنطرفتر از تخت بیمارستان، به فاصله چند قدم از فرزندان و نوه ها، پیرمردی که احتمالا همسر پیرزن است ایستاده و در فکر و خیال فرو رفته است. نمی توانم حدس بزنم که به سه سال پیش و شانس از دست رفتهء بهبود همسرش فکر می کند، یا در خیالش برای سینه های جدیدی نقشه می کشد.

12 پاسخ به “جایی همین نزدیکی: پیرزن سرزمین من 1

  1. hadi آوریل 6, 2011 در 6:58 ب.ظ.

    امان از دست این مردا !!! خیلی وقتا غیر قایل پیش بینی هستا . ولی زن ها اکثر اوقات .. 😦 کلا آدما خیلی عجیب غریبا …. 😦 فکر فکر فکررر نکن نکن نکننن

  2. مرثا آوریل 6, 2011 در 11:09 ب.ظ.

    بعید می دونم تو فکر سینه های دیگه ای بوده باشه. حداقل من که اینجوری فکر نمی کنم. خب آخه دوسش داشته که سینه هاش رو هم دوست داشته دیگه. اونم سینه های یه پیرزن رو. تازه اگه می خواست بره دنبال شیطونی قبل از اون هم جلوش رو نگرفته بودن که. می تونست بعد اینکه خانومش سینه هاش رو عمل کرد بره پی شیطونیش. اما دوسش داشته که نرفته.

    • سراب ساز سودا ستیز آوریل 7, 2011 در 12:54 ق.ظ.

      این جریان برای حدود دو ماه پیشه که برای عیادت کسی رفته بودم بیمارستان. به احتمال زیاد اون پیرزن الان از دنیا رفته و اون پیرمرد اون زن رو، اون سینه ها رو، اون علاقه ای که تو ازش صحبت میکنی رو، همه رو یکجا از دست داده.

  3. خــــــآتون خـــــــآموش آوریل 7, 2011 در 12:37 ق.ظ.

    نمیشه قضاوت کرد هیچوقت از دور قضاوت درست از آب درنمیاد..

  4. مستر کارمند آوریل 8, 2011 در 2:02 ق.ظ.

    باید برید دل از سینه تا دیر نشده

  5. Aria Lonely آوریل 8, 2011 در 8:55 ب.ظ.

    تو اون لحظات فکر نمیکنم رمقی بوده باشه برای فکر به سینه جدید یا برنامه ریزی
    شاید به این فکر میکنه این چند روز به همسرش روحیه بده و راضی نگهش داری
    ممنون سر زدی

  6. تکشیرزادهفت آوریل 9, 2011 در 2:47 ق.ظ.

    شاید داستان رو از نگاه پیرزن هم ببینیم بد نباشه، اینطور فداکاریها از عاشقای واقعی برمیآد و اصلا هم عجیب نیست:
    چون عاشق شوهرشه و میدونه چیو دوست داره حاضره بمیره اما شوهرش رو از سینه هاش محروم نکنه و با رضایت کامل از جراحی صرف نظر کرده ….

    «… کنارت اونقدر آرومم که از مرگ هم نمیترسم،
    تنم سرده ولی انگار تو دستای تو آتیشه خودت پلکامو میبندی و این قصه تموم میشه…»

  7. soroush آوریل 9, 2011 در 2:48 ق.ظ.

    مطمئن باش این پیرمرده که همون اول نزاشته رنشو معالجه کنن واسه سینه هاش حالا هم داره به سینه های جیدی فکر میکنه.
    شک نکن!!

برای تکشیرزادهفت پاسخی بگذارید لغو پاسخ