سراب ساز سودا ستیز

سراب می سازم و سودا می ستیزم

اسباب کشی: از آنجا به اینجا

1.  میز من کنار پنجره بود. پرده ی ضخیمی که کنار نمی رفت پنجره را پوشانده بود. پرده ی ضخیم به لوله ی بخاری گیر کرده بود. پشت پنجره حیاط همسایه بود. صندلی من پشت به پنجره بود. فکر که می کردم چشمانم بسته بود، بسته بود، چشمان من بسته بود. پرده ی ضخیم نمی گذاشت پنجره فضا را روشن کند. نور آنجا مصنوعی بود. نور آنجا آفتابی نبود، چون لامپها مهتابی بود. در آن قسمت چهار میز بود، یکی برای من، دو تا صاحب نداشت، یکی برای کسی که هیچوقت نبود. آنجا همیشه ساکت بود. بین قسمتهای مختلف پارتیشن بود. بیرون پارتیشن کسی چیزی نمی گفت، چون رفتار کسی دوستانه نبود. داخل پارتیشن کسی حرف نمی زد، چون کسی به جز من آنجا نبود. ساختمان پیش ترها، قبل از اداری، مسکونی بود. ساختمان قدیمی بود. ساختمان خسته بود، کثیف بود، بزرگ اما دلگیر بود. پیرخانه ای بود که کسی در آن زندگی نمی کرد. آنجا زندگی نبود، کار بود، چون خانه نبود، شرکت بود… آنجا بیشتر مواقع چشمانم بسته بود، بسته بود، چشمان من بسته بود.

2.  میز من کنار پنجره است. پنجره پرده ندارد. پشت پنجره سرتاسر کوه خوابیده است. صندلی من رو به پنجره است. فکر که می کنم خیره می شوم به کوه، خیره می شوم، من خیره می شوم به کوه. پنجره فضا را روشن می کند. نور اینجا طبیعی ست. نور اینجا آفتابی ست. لامپها مهتابی ست، اما تا آفتاب اینجاست مهتابی ها خاموشند. این سالن هشت میز دارد، یکی برای من، یکی صاحب ندارد، شش تای دیگر همیشه سر جایشان نشسته اند. اینجا آدمها با هم صحبت می کنند، شوخی می کنند، گپ می زنند، حرف می زنند. اینجا رفتارها دوستانه است. اینجا آدمها همانهایی هستند که آنجا بودند. آدمها اینجا متفاوتند. آدمها اینجایشان با آنجایشان فرق دارد. ساختمان نوساز است. ساختمان پیش ترها، قبل از اداری، مسکونی بود. ساختمان سرحال است، تمیز است، کوچک اما دلباز است. نوخانه ای ست که کسی در آن زندگی نمی کند. اینجا زندگی نیست، کار هست، چون خانه نیست، شرکت است… اینجا بیشتر مواقع خیره می شوم به کوه، خیره می شوم، من خیره می شوم به کوه.

3.  آنجا دور بود، مسیر خلوت بود، 20 دقیقه ای می رفتم، یک ساعته  بر می گشتم. اینجا نزدیک است، مسیر شلوغ است، 20 دقیقه ای می روم، یک ساعته بر می گردم. آنجا طبقه دوم بود، با آسانسور بالا می رفنم و با آسانسور پایین می آمدم. اینجا طبقه سوم است، با آسانسور بالا می روم و با آسانسور پایین می آیم. آنجا آبدارخانه اش میز داشت، ناهار را تنهایی پشت میزش می خوردم. اینجا آبدارخانه اش میز ندارد، ناهار را تنهایی پشت میزم می خورم. آنجا دوستان دور بود، معاشرت نزدیک بود. اینجا دوستان نزدیک است، معاشرت دور است. آنجا چشمانم بسته بود، اینجا چشمانم خیره است… آنجا آسمانش همین رنگ بود و اینجا آسمانش همان رنگ است.

7 پاسخ به “اسباب کشی: از آنجا به اینجا

  1. Hadi اکتبر 21, 2012 در 12:05 ق.ظ.

    یعنی واقعا بین 2تا واژه ساده » اینجا » و » آنجا » ممکنه این همه فرق ، این همه انرژی ه خالی و پر باشه … امیدوارم » اینجا » رو بهت حق انتخاب داده باشن .. ؟! آنجا یه جورایی بود … 😦

  2. applegardenzz اکتبر 21, 2012 در 12:50 ب.ظ.

    چقد کیف داره تماشای تو وقت نوشتن…

  3. fanoos اکتبر 22, 2012 در 10:00 ب.ظ.

    شما فقط نمی نویسید.شما واقعا یک نویسنده اید.

  4. خـــآتون خـــآموش اکتبر 23, 2012 در 11:21 ب.ظ.

    کلا آسمون با ما مشکل داره اینجا و اونجا و همه جا

  5. سمیرا اکتبر 29, 2012 در 9:50 ق.ظ.

    تغییر مکان زندگی یا کار خیلی وقتا برای من هیجان داشته بیشتر تا دلتنگی … نو شدن خوبه به خصوص اگه نور و منظره داشته باشه حتی اگه مجبور باشی ناهار رو پشت میزت رو به کوه بخوری …

برای خـــآتون خـــآموش پاسخی بگذارید لغو پاسخ