حالا باز بیایید بگویید شخصیت آدمها به ظاهر و لباسشان نیست. باز پشت سر هم صفات درونی و حالات روحانی و ماهیت نهفته را ردیف کنید و دلیل و مدرک بیاورید که تن آدمی شریف است و لباس زیبا اصولاً زر مفت می زند. قبول! اما… حالا کراوات و پاپیون را فراموش کنید، از پیراهن و تی شرت و کاپشن و کت و جلیقه و دامن و شلوار و کلاه و دستکش و شورت و سوتین هم صرف نظر می کنیم، اما بیخیال هر چیزی که بشوید، از «کفش» نمی شود گذشت!
این را از من بپذیرید، آدمها خلاصه می شوند در کفشهایشان. یک نگاه به کفش که بیاندازید، همچین هویت طرف مکیده می شود بیرون که انگار یک عمر است تا فیها خالدونش را رفته و برگشته اید. حالا هر چه می خواهید بگویید! که شخصیت آدمها به لباسشان نیست. اما این را از من بپذیرید، آدمی که کفش اسپورت سفید را با کت و شلوار سرمه ای همراه می کند از زمین تا آسمان با آدمی که کفش قهوه ای تیرهء واکس زده را با کت شلوار روشن قهوه ای می پوشد فرق می کند. قبول کنید کسی که کفش برند دار و گران قیمتش را یک مشت خاک و کثافت گرفته، با آدمی که کفش کهنهء چندین ساله اش را هر هفته تمیز می کند و دستمال می کشد و واکس می زند فرق می کند. باور کنید کسی که با کفش صندل ِ مشکی جوراب، آن هم سفید، می پوشد، خیلی فرق می کند با آدمی که اگر خواست صندل بپوشد پاهایش را می شورد و ناخنهایش را تمیز می کند.
کسی که جورابش را با کفشش هماهنگ می کند، کسی که کوه می رود و کفش پاشنه بلند پایش می کند، کسی که کفشی را که برای شلوار جین می پوشد برای شلوار پارچه ای نمی پوشد، ، کسی که وقتی کفش جدید خرید کفشهای دیگرش را بیخیال می شود، کسی که کفشش را که در آورد آن را جفت می کند و یک کنار می گذارد، کسی که هر ماه یک جفت کفش جدید می خرد، کسی که با کفشی که فوتبال بازی می کند مهمانی می رود، کسی که کفش قهوه ای با جوراب سفید و کت شلوار سرمه ای می پوشد، کسی که کفشش تَرَک خورده و رنگ و رویش رفته است، … کفشها حرف می زنند! فقط کافی ست بجای گوش چشمهایتان را باز کنید.
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
:)))) 100% موافق+لایک!!!
كلا عاشق اين نكته سنجيت هستم قربان :دي
پروانه کوچولو حرف منو تائید کرد! من این حرکت رو به فال نیک می گیرم و اصن از خود بی خود می شوم یه شکل خاصی.
حرف حساب و نظر کامل و درست و دوست داشتنی رو باید باهاش موافقت کرد خب..
موافق.
تمام.
من همان طرف زمین هستم که شما هستید
ببخشید… ما دقیقا کدام طرف زمین هستیم ؟
آقا جان ینی موافقیم و حرف شما سند
آفرین منم در برخورد با آقایون به اولین چیزی که توجه میکنم ناخوداگاه کفشاشونه…کلا درست گفتی..
خیلی موشکافانه و منطقی
درود
قدیم ها مثل تو فکر می کردم… اما حالا نه. این چیزها یاد گرفتنی ئه. باید که چشم ببینه. عادت کنه. همین کسی که کفش ورنی نوک تیز سیاهش را با شلوار جین می پوشه کافی ئه محیطش تغییر کنه. میل به زیبایی و هارمونی دارد بشر… ا
من هم قدیمها اینطور فکر میکردم. الان از اون قدیمها خیلی گذشته و من هنوز هم همینطوری فکر میکنم. میل به زیبایی در بشر قابل انکار نیست، اما تعریف هر کس از هارمونی و زیبایی لزوماً اون چیزی نیست که تو ذهن ما تعریف شده. کفش آخرین قسمت از تنپوش آدمیزاده که با تغییر جو و محیط عوض میشه. محیط وقتی عوض شد، لباس و شلوار و پیراهن و کت و کاپشن عوض میشه، اما تا مدتها کفش از ذات درونی آدم خودش رو میشناسه. البته لازم به یادآوری هم نیست که اشاره و تاکید من صرفاً روی هارمونی و زیبایی و قیمت و نوع و مدل کفش نبود. نوع نگه داشتن کفش شاید از تمام این موارد مهم تر باشه. اگه شما کسی رو دیدین که با تغییر محیط به اون حداز تغییر رسیده که کفشاش با توجه به تمام موارد عنوان شده عوض شده، شما با آدمی رو برو هستین که موفق شده شخصیتش رو عوض کنه.
منم برام خیلی مهمه ! از آدمایی که کفششون کثیفه فاصله میگیرم ناخودآگاه ! هر کسیو میبینم اول به کفشاش نیگا میکنم. مثلن کفش پاشنه خوابیده همسایه بغلیم خیلی آزارم میده ! با اینکه نویسنده اس ولی از چشم افتاده به خاطر این کفشاش …
آی گفتی سرابساز جان! آیییی گفتی
یه عزیز سفرکردهای قدیما میگفت «بچه با هیچچی بهاندازه کفش ذوق نمیکنه»
باورت میشه من همهی کفشهایی رو که از 3-4 سالگی داشتم دونه به دونه یادمه.همیشه هم کفش برند داشتم و هم کفش کهنه…خودت میدونی کهنهی تمیز چه قبراقه تو پا! عاووووشق هماهنگ بودن کفش با جورابم من یعنییاآآآ…الان یه «کَت» خاکیرنگو با یه جوراب ازین طرحهای لوز ِ اینگیلیسی طوسی-خاکی ست میکنم اصن یهوضعیــی ! به بقیه پوشاک در حد آراستگی اهمیت میدما..ولی در آرایش که نه، در پیراستگی ابتدای قامت که همانا کفش است سخت میکوشم :)) گفتنی زیاد دارم واسه کفش ولی همین کافیست 😉 خیییییلی حال کردم با این پستات…همچین سرابی ساختی واسم که باید ستیز کنم با سودای وسوسه برانگیز کفش نو (تا وقتی کهنهها را کنار نزارم)
طرقهء عزیز، الان کامنتت رو دیدم چون این وردپرس بیشعور نمیدونم رو چه حسابی کامنتت رو Spam تشخیص داده بود و گذاشته بودش توی قسمت هرزنامه. در مورد قسمت کفش کهنهء تمیز و سالم که چه قبراقه اصن موافقم باهات در حد کانورس (:
روزی باید جایی میرفتم.مسیر آنقدرها دور نبود اما صعب العبور بود.چرا که در پیاده رو سمت چپ خیابان قدم به قدم ساخت وساز میکردند و سمت راست را هم نمیدانم دوباره شهرداری به جه بهانه ای تا انتها کنده بود. کنار خیابان رفتم تا از آنجا حرکت کنم اما یا مسافر کش ها بوق میزدند یا برادران خیرخواهی با ماشین های گرانقیمت که دلشان نمیآمد من مسیر را پیاده طی کنم.عاقبت کثیفی کفش را به شنیدن بوق ترجیح دادم وقتی به مقصد رسیدم شبیه دخترهای شلخته ای بودم که علاوه بر کفش شلوارش هم پر از خاک بود .خاطر نشان میکنم کفش ها هم از جنسی نبودند که بشود با دستمال کاغذی آبرو داری کرد. به هرحال امیدوارم آن روز از روی کفش هایم قضاوت نشده باشم.
دیگران را نمی دانم، اما من می توانم از روی کثیفی روی شلوار و تازگی کثیفی کفش تشخیص بدهم که ماجرا از چه قرار است. مشکل آنجا خودش را نشان می دهد که فردا شما را با شلوار تمیز و کفش کثیف ببینم.
کاملا موافقم، کامل و صحیح بود
در جریان دقت شما هستم تا حدودی !!
حالا تو هی این دقت من رو به تمسخر بگیر !
بابا جان دارم تشویق میکنم !!
یکی رو میخوان تمسخر کنن میگن تو چقد بی دقتی !
همه این ها که گفتی درست، اما اگر دلِ خوش نداشته باشی، چندان فرقی نمی کند که کفشت چه باشد و …
باورم نمیشه یکی با من هم عقیدس !!!! خودمو کشتم به همه بفهمونم کفش به شخصیت صاحبش ربط داره … عالی بود
اما من باورم میشه که تو با من هم عقیده ای (: